بسمه تعالی..


خاک بر سر هر احمقِ ابلهِ اهوَلِ کورِ کرِ کثافتی که این همه جنایت یک مشت تکفیری حیوان را می بیند و باز دم از آزادی برای مردم سوریه و خیرخواهی تروریست ها می زند و جنایاتشان را انقلاب مردمی می انگارد و حمایت ایران از دولت سوریه که گرفتار آتش کینه صهیونیست ها شده را به باد استهزا می گیرد که عقده های فروخورده فتنه ای خود را پنهان کرده باشد.. خاک..
والسلام..

توصیه می کنم آن دسته از افرادی که اشاره شد این خبر و امثال این خبر را خوب رصد کنند تا بدانند وقتی سوریه به دست این از خدا بی خبر ها افتاد به زودی زود نوبت آن ها هم می شود که به جرم شیعه بودن (حتی شناسنامه ای) دمکراسیشان کنند!


رقیه ..

سلام الله علیها ..

پوست و دباغ خانه


همیشه می گفتم بلخره این نشست نقد و بررسی هایی که برای فیلم های مردم می گذاریم و حاج آقا پناهیان هم می آیند مثل غلطک _ البته به حق _ از روی شان رد می شوند و طلا و مس و ملک سلیمان و ... را با خاک یکسان می کنند، آخرش یک روز کار دستمان می دهد و گذر پوست به دباغ خانه می افتد و شصتمان خبر دار می شود یکی برای فیلم ما هم نقد گذاشته و حاج آقا هم از خجالتمان درآمده!

پیش دستی کردیم "... و دیگر هیچ نبود" را خودمان بردیم دباغ خانه!

الحمدلله حاج آقا خوششان آمد و به فیلم لطف داشتند. خدا را شکر خجالت زده نشدیم... 


.....................................


با تشکر از این لینک


یک اتفاق ، دو روایت


حاج آقا محسنی ِ روایت فتح آمده بود دفتر ما. صحبت که کردیم بخش هایی از مستند شهید باقری را روی لبتاپش نمایش داد که آن موقع در مراحل آخر تولید بود. کلی که کیف کردیم، شفاه گفت بازیگر نقش حسن باقری برای کار تو چطور است؟ گفتم مناسب نیست، فقط بدرد حسن باقری می خورد. معصومیتی که کارکتر فیلم من باید داشته باشد را ندارد. گفت فیلمبردارشان چطور ؟ گفتم بیاید صحبت کنیم. فیلمبردار آمد صحبت کردیم و مناسب ندیدم.

به زمان فیلمبرداری نزدیک می شدیم که بازیگر اصلیمان مشکل سربازی خورد و رفت. دنبال بازیگر بودیم و اوضاع بیریخت بود. دستیارم مهدی سلیمانی منصور هر که را به ذهنش می رسید می آورد دفتر. این اواخر بازیگران دست چندمی تلویزیون سینما هم پایشان به دفتر باز شده بود. مثلن صبح توی دفتر بودند شب توی سریال راه طولانی چند پلان بازی داشتند!

یک روز صبح مهدی گفت چند نفری را هماهنگ کرده بیایند برای تست. اسم مهدی زمین پرداز _ بازیگر نقش حسن باقری _ هم بود. گفتم او که بعید است به نقش بخورد. گفت حالا بیاید شاید پسندیدی و با گریم حل شد.

آمد. آدم دلنشینی بود اما از همان اول به نظرم چهره اش بیشتر به اشقیا می خورد تا اولیا !:) ( البته به شکل کلیشه ای قضیه والا شخصیت پردازی امر دیگریست ) علی القاعده توی فیلم کوتاه هم فرصت شخصیت پردازی به آن صورت نیست و چهره بار زیادی بر دوش دارد. فیلمنامه را خواند. دقیقن یادم نیست در مورد چی حرف زدیم چون برای من قطعی بود که مناسب نقش رزمنده ایرانی نیست. نقش عراقی هم که از همان اول مشخص بود و با محمد عفراوی _ بازیگر مزرعه پدری _ بسته بودیم. اما از آنجا که عفراوی یک سر داشت و هزار سودا و همه هشدار می دادند که ممکن است نتواند بیاید به مهدی سلیمانی منصور گفتم با توجه به اینکه مهدی زمین پرداز بازیگر تئاتر است اگر بتواند از پس دیالوگ عربی با لهجه بربیاید به عنوان زاپاس نقش عراقی باشد. خود زمین پرداز هم بیشتر راغب بود به نقش عراقی.

البته عفراوی آمد الحمدلله.


حالا این بخش از مصاحبه مهدی زمین پرداز با رجا نیوز جالب توجه است:


برای نقش شهید رفتم، نقش عراقی به من رسید!

بگذارید خاطره‌ای در همین فضا تعریف کنم. اواخر کار که بودیم، از دفتر دیگری که عده‌ای از دوستان خود آقای «مهدویان» بودند و راش‌های فیلم را دیده بودند، برای کاری مرا به آنجا دعوت کردند. قرار بود نقش شهیدی را بازی کنم که به میدان مین می‌رود که مین را خنثی کند، شخصیت مقابلش هم یک آدم ایرانی‌ـ‌عراقی است که در میدان مین افتاده است. کمی که گذشت، در همان جلسه کارگردان بعد از اینکه مرا از نزدیک دید، قانع شد که نقش عراقی را به من بدهد!

به هر حال من بازیگر هستم و کارگردان هم مرا برای نقش شهید در نظر گرفته بود، ولی وقتی رفتیم و صحبت کردیم، گفت: «تو اصلاً قیافه‌ات به شهید نمی‌خورد!» یعنی کلاً فضا را عوض کردم. قبل از این‌که مرا برای نقش «حسن باقری» انتخاب کنند، من چهار تا نمایش رادیویی طنز بازی کرده بودم و هر کسی که مرا می‌دید، می‌پرسید: «واقعاً تو را برای این کار دعوت کرده‌اند؟ تو می‌خواهی بروی «حسن باقری» بشوی که آن روحیه‌ی جدی را داشت؟ نروی کار را خراب کنی».


اصل مصاحبه: اینجا



التماس فاتحه..






حال حاج کاظمی را دارم که همه چیزش را به حراج گذاشته بود برای عباس و حالا عباس داشت آژانس را ترک می کرد ، میان سوت و کف شاهدها ..








هفته نامه 9دی - شماره 72 - صفحه 5 - هفته جاری - ستون گزارش اقلیت!

گزارش پشت صحنه فیلم کوتاه

" ... و دیگر هیچ نبود"

توضیح ضروری:

در جایی از گزارش به نقل از بنده آمده که : پیام فیلم این است که شهادت مرز و نژاد و قومیت و مسلمان بودن ندارد و فرزندان روح الله در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران نیز وجود دارند و ...


بسمه تعالی

اگر بنده گفته ام شهادت ربطی به مسلمان بودن ندارد ( که البته قطعن نگفته ام یا اگر گفته ام قطعن تپق لپی بوده است و بلافاصله حتمن اصلاح می شده است) غلط کرده ام.

والسلام

توضیح غیر ضروری:

در ابتدای گزارش اسم کوچک بنده را اشتباه زده اند.

پی نوشت:

اینی که گفته شده، پیام ظاهری فیلم است. اصطلاحن لایه اول.