حاج آقا محسنی ِ روایت فتح آمده بود دفتر ما. صحبت که کردیم بخش هایی از مستند شهید باقری را روی لبتاپش نمایش داد که آن موقع در مراحل آخر تولید بود. کلی که کیف کردیم، شفاه گفت بازیگر نقش حسن باقری برای کار تو چطور است؟ گفتم مناسب نیست، فقط بدرد حسن باقری می خورد. معصومیتی که کارکتر فیلم من باید داشته باشد را ندارد. گفت فیلمبردارشان چطور ؟ گفتم بیاید صحبت کنیم. فیلمبردار آمد صحبت کردیم و مناسب ندیدم.
به زمان فیلمبرداری نزدیک می شدیم که بازیگر اصلیمان مشکل سربازی خورد و رفت. دنبال بازیگر بودیم و اوضاع بیریخت بود. دستیارم مهدی سلیمانی منصور هر که را به ذهنش می رسید می آورد دفتر. این اواخر بازیگران دست چندمی تلویزیون سینما هم پایشان به دفتر باز شده بود. مثلن صبح توی دفتر بودند شب توی سریال راه طولانی چند پلان بازی داشتند!
یک روز صبح مهدی گفت چند نفری را هماهنگ کرده بیایند برای تست. اسم مهدی زمین پرداز _ بازیگر نقش حسن باقری _ هم بود. گفتم او که بعید است به نقش بخورد. گفت حالا بیاید شاید پسندیدی و با گریم حل شد.
آمد. آدم دلنشینی بود اما از همان اول به نظرم چهره اش بیشتر به اشقیا می خورد تا اولیا !:) ( البته به شکل کلیشه ای قضیه والا شخصیت پردازی امر دیگریست ) علی القاعده توی فیلم کوتاه هم فرصت شخصیت پردازی به آن صورت نیست و چهره بار زیادی بر دوش دارد. فیلمنامه را خواند. دقیقن یادم نیست در مورد چی حرف زدیم چون برای من قطعی بود که مناسب نقش رزمنده ایرانی نیست. نقش عراقی هم که از همان اول مشخص بود و با محمد عفراوی _ بازیگر مزرعه پدری _ بسته بودیم. اما از آنجا که عفراوی یک سر داشت و هزار سودا و همه هشدار می دادند که ممکن است نتواند بیاید به مهدی سلیمانی منصور گفتم با توجه به اینکه مهدی زمین پرداز بازیگر تئاتر است اگر بتواند از پس دیالوگ عربی با لهجه بربیاید به عنوان زاپاس نقش عراقی باشد. خود زمین پرداز هم بیشتر راغب بود به نقش عراقی.
البته عفراوی آمد الحمدلله.
حالا این بخش از مصاحبه مهدی زمین پرداز با رجا نیوز جالب توجه است:
برای نقش شهید رفتم، نقش عراقی به من رسید!
بگذارید خاطرهای در همین فضا تعریف کنم.
اواخر کار که بودیم، از دفتر دیگری که عدهای از دوستان خود آقای «مهدویان»
بودند و راشهای فیلم را دیده بودند، برای کاری مرا به آنجا دعوت کردند.
قرار بود نقش شهیدی را بازی کنم که به میدان مین میرود که مین را خنثی
کند، شخصیت مقابلش هم یک آدم ایرانیـعراقی است که در میدان مین افتاده
است. کمی که گذشت، در همان جلسه کارگردان بعد از اینکه مرا از نزدیک دید،
قانع شد که نقش عراقی را به من بدهد!
به هر حال من بازیگر هستم و کارگردان هم
مرا برای نقش شهید در نظر گرفته بود، ولی وقتی رفتیم و صحبت کردیم، گفت:
«تو اصلاً قیافهات به شهید نمیخورد!» یعنی کلاً فضا را عوض کردم. قبل از
اینکه مرا برای نقش «حسن باقری» انتخاب کنند، من چهار تا نمایش رادیویی
طنز بازی کرده بودم و هر کسی که مرا میدید، میپرسید: «واقعاً تو را برای
این کار دعوت کردهاند؟ تو میخواهی بروی «حسن باقری» بشوی که آن روحیهی
جدی را داشت؟ نروی کار را خراب کنی».
اصل مصاحبه: اینجا